اما در این میان جایگاه مردم یزد چه بوده است .
چنان که از متن یک سنگ نوشته تاریخی واقع در دهلیز مسجد جامع یزد بر می آید مردم شهر یزد قرنهاست که به بافته های پارچهای یا به قول ایشان شعر بافی اشتغال دارند متن این سنگ نوشته چنین است
« حكم جهان مطاع شد آنكه چون شرافت و وزارت و رفعت و معالي پناه نجابت و عزت و عوالي دستگاه شمسا للنجابه و الوزاره و الرفعه و العز و المعالي ميرزا محمدحسن وزير دارالعباده يزد به عرض رسانيد كه سكنه دارالعباده مذكور اكثر شعرباف و در كمال بيچارگي و پريشاني و پيوسته به خدمات فرمايشي سركار خاصه شريفه اشتغال مي نمايند و حكم يكي از بيوتات سركار خاصه شريفه دارد و مين باشي كه مقرر مي گردد كه كسر بلوك خود را تفنگچي از مردم دارالعباده مزبور ملازم نمايند به آنجا آمده اوباش و اجامره آنجا كه اراده تعدي و زيادتي بر عجزه و مساكين دارند به مين باشيان مزبوره متوسل شده خود را در سلك تفنگچيان مندرج و به اين تقريب هر روزه دست انداز و تحميل زيادي بر شعربافان آنجا مي نمايند و بدان سبب اكثر اوقات شعربافان و عجزه و مساكين در تعب و آزارند و پيوسته از بدو جلوس ميمنت مأنوس نواب كامياب هميون ما رفاه حال و فراغ بال رعايا و برايا و اشتغال آن قوم به دعاي دوام دولت ادبي انتما پيشنهاد خاطر خير والاست ، بنابراين مقرر فرموديم كه احدي از مين باشيان و يوزباشيان تفنگچي و توپچي و غيرهم من بعد تكليف ملازمت به احدي از سكنه و متوطنين دارالعباده مزبوره و توابع و لواحق آن نمايند و به هيچ وجه من الوجوه بدان علت متعرض احوال قاطبه مردم آنجا نشده گذارند كه متوطنين الكاي مزبور مرفه الحال به دعاي دوام دولت بي زوال اشتغال نمايند تا ثواب آن به روزگار نواب كامياب كامكار عايد گردد و تغيير دهنده را مستحق لعن ابدي دانند و درين باب اهتمام تمام لازم دانسته از فرموده تخلف نورزند كه اگر به عرض اقدس رسد كه درين باب مسامحه ورزيده به موجب فرموده عمل ننموده اند موجب بازخواست و تنبيه عظيم خواهد شد . وزراء دارالعباده مذكور
حسب المسطور مقرر دانسته نگذارند كه مين باشيان و يوزباشيان و غيرهم دست انداز و و تعدي بر رعايا و براياي آنجا نمايند و در كوتاهي دست ايشان از سر رعايا بذل به تقديم رسانند . مستوفيان عظام به نهج مقرر در دفاتر خلود عمل نمايند و در عهده شناسند . تحريراً في شهور ربيع الثاني سنه 1115 ، كاتبه ذبيحي ،عمل محمدرضا . »
اما پارچه بافی یزد یا همان شعر بافی به چند رشته مختلف تقسیم می شود که از جمله آنها باید از دارایی بافی –احرامی بافی –ترمه بافی که هر یک از این بافته ها از نظر نوع وروش بافت وهمچنین دستگاه بافندگی ونقشها وطرحها وموارد مصرف با یکدیگر تفاوت دارد .
اما آنچه در مورد دارایی بافی ویا شعر بافی یزد مهم است آنکه تا کنون تحقیقی دقیق وجامع صورت نگرفته است واگر در جایی سخن از آن به میان آمده همگی در حد کلی گویی بوده وجنبه برسی خاص ندارد که همین کلی گویی ها نیز همگی توسط مستشرقین ویا محققین خارجی صورت پذیرفته است .
این عدم توجه از سوی محققین خودی باعث ایجاد یک سری اشتباهات وتحریفاتی در مورد این نوع بافته های سنتی و بومی شده است ، چرا كه مستشرقين گاه آنرا جزء صنعتهاي خاور دور دانسته اند . چرا كه هم زمان با ورود اين مستشرقين به ايران و همزمان با دوره اي كه اين مستشرقين به تحقيقات در ايران و ديگر نقاط جهان مي پرداختند ، پارچه بافي در شرق دور به خصوص در هند رونقي دوباره يافته بود . به خصوص بعد از حركت مهاتما گاندي در زمينه رونق پارچه بافي سنتي هند ، اين مهم باعث شد تا اين مستشرقين هنر پارچه بافي يا همان شعربافي يزد را به پارچه بافي هند مربوطه دانسته و مقتبس از آن بدانند ، كه كاملاً اشتباه است چراكه اگر به نوع بافت و روش دارايي و ترمه و احرامي در يزد نگاهي بيندازيم تفاوتهاي آن با پارچه بافي هندي كاملاً مشخص است .
همچنین با مطالعه دقيق و كامل تاريخ در خواهيم يافت كه ايرانيان بودند كه براي قرنها پارچه هاي زيباي خود را به كشورهاي شرق دور صادر مي كرده اند ، چه در دوره پيش از اسلام و چه در دوره اسلامي تا دوره صفوي و شايد بهتر است بگوييم ، يزد كه در دوره پيش از اسلام يكي از مراكز بزرگ زردشتتيان ايران بود . با ورود اسلام و دين جديد به مركز اصلي دين زرتشتي تبديل شد و اين زرتشتيان كه اكثر صنعتگر و شعرباف بودند با نقل مكان خود از ايران به هند پارچه بافي هند را تحت تأثير خود قرار دادند .
شايان توجه است كه مواد اوليه مورد نياز اين شعربافان نيز در خود يزد و توسط صنعتگران آن تهيه مي شده و گواه اين مطلب آنكه در گذشته در قسمت شرقي مسجدجامع يزد بازاري وجود داشته است به نام بازار نخ ريسان كه در اين بازار مواد اوليه و نخ هاي ابريشمي مورد نياز شعربافان به ويژه دارايي بافان به معرض فروش گذاشته مي شده است ، اين بازار بعدها توسط بانيان مسجد جامع خريده شده و به ملحقات مسجد جامع تبديل شده است .
نكته ديگري كه بايد در نظر داشت آنكه قلمرو هنر و هنر صنعتهاي هر كشور به قلمرو تاريخي و سياسي آن محدود نمي شود چرا كه مي توان اثر دست هنرمند مصري و يوناني و آشوري را در كاخهاي پادشاهان هخامنشي ببينيم و يا تأثير هنر فلزكاري ساساني را بر فلزكاري دوره سلجوقي اسلامي ديد ، بنابراين نمي توان با تصور محدوده مكاني و جغرافيايي اصالتي را از هنر ـ صنعتي برداشت و يا بدان متعلق كرد
« در دوره هخامنشي و تحت نظارت ايرانيان هنرمندان مصري ـ يوناني ـ هندي و ايراني همگي در كنار هم كارمي كردند تا هنري خلق كنند در حد خال رخ هفت كشور و هنر هخامنشي نيز بدون هيچگونه تنگ نظري تمام عناصر هنرهاي گوناگون را در خود متعالي ساخت و نتيجه اي هم مي بينيم ، گل لوتوس مصري در جاي جاي هنر هخامنشي مي نشيند و يا اثر دست مجسمه ساز يوناني كاملاً مشهود است ، اما همگي با هويتي ايراني خود نمايي مي كنند و يا در مورد نگارگري ايراني و يا هنر صفوي كه يكي از بزرگترين اوجهاي هنر ايراني است و يا در مورد فلزكاري دوره سلجوقي كه اكثر عناصر و طرحها از دوره ساساني است . »
خلاصه آنكه هنر صنعت دارايي بافي يكي از مهمترين هنر صنعتهاي شهر يزد است كه هم اكنون رو به نابودي است و جا دارد تا به عنوان ميراث ناملموس مردم اين خطه ثبت شود . ص/4/12/87
یزدفردا
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
دوشنبه 11,نوامبر,2024